ساعت هفت شب است و درون اتوبوس بینشهری، مملو از جمعیتی است خسته و کوفته و آویزان از چند میله به طوری که جا برای سوزن انداختن هم نیست. خیابان شلوغ و کیپ شده و ترافیک سنگین است. در همین گیر و دار است که ناگهان رانندهای جوگیر شده و شروع به لایی کشیدن میکند