اهل شهر از صاحبمنصب و خانم و نوکر پلیس و سرباز و سوار و فوج مشدی و غیرمشهدی این شهر که توی کوچه راه میروند و متصل در گردش هستند و این همه ترانوای [تراموا] و کالسکه و پیاده سواره از پهلوی هم میروند، صدای یک نفر بلند نیست و لباس همه یکجور است و کسی میان آقا، نوکر و کنیز و خانم فرق نمیدهد. این همه آیند و روند که از صبح تا شب و از شب تا صبح میشود و میآیند میروند، دکان باز است و خرید میکنند و هرکس به خیال خودش گردش میکند، یک صدای عنیف [درشت] بلند که اسباب عبرت باشد شنیده نمیشود، بیصدا و هیچ معلوم نیست که در این شهر آدم باشد. فحش کسی به کسی نمیدهد، بلند کسی به هم حرف نمیزند، دعوا که ابدا نمیشود. خیلی شهر آرام بیصدای با تعریفی است. این نظم و بیصدایی و آسودگی هیچ نیست مگر از قانون که میگذارند. در هر مملکتی که قانون دارد اینطور است، هر مملکت که قانون ندارد هرج و مرج است. تمام مملکت قانون دارد، اینطور بیصدا و آرام است...