رزمنده ای که در کربلای 4 اسیر شد و شاهد شهادت هم رزمانش بود، گفت: یک سرباز بعثی که چهرهای کریه داشت، به طرفمان آمد؛ او قصد کشتن ما را داشت و اسلحه خود را به طرف ما نشانه گرفت...
اوایل پاییز ۱۳۶۵ که عازم جبهه شدم، ما را به گتوند در استان خوزستان بردند و در یک سد بزرگ آموزش غواصی دیدیم. چند روز مانده به عملیات کربلای ۴، دیدم چند نفر از دانشجویان «مرکز تربیت معلم شهید مطهری شیراز» به گردان ما آمدند. آنها همکلاسیهای من از جمله حمیدرضا ادراکی و سید یدالله حسینی و حمیدرضا صنعتی بودند.
سوم دی ماه عملیات کربلای ۴ شروع شد و در صبح چهارم دی ماه بعد از اینکه موفق شدیم یک پایگاه موتوری عراق را تصرف و نابود کنیم، تک دشمن شروع شد. از طرف فرماندهان دستور عقبنشینی داده بودند، اما ما اطلاع نداشتیم صبح روز چهارم دی ماه پاتک بعثیها به شدت شروع شده بود. حدود ساعت ۱۰ صبح بعد از اصابت ترکش، من و محسن خورشیدی که دچار موج گرفتگی شده بود اسیر شدیم.