دلسوزان کشور و به ویژه روشنفکران تحول طلب می توانند به جای مناقشات و کشمکش های زبان آورانه برسر درستی یا نادرستی حضور در این یا آن انتخابات، وزن اصلی بحث ها را متمرکز کنند بر اجماع پیرامون منشوری ملی برای تحقق دمکراسی مبتنی بر عدالت و رفاه اجتماعی، و البته بهره گیری هوشمندانه از هر امکانی برای رسوخ در سد انسداد سیاسی و کمک به تحقق تدریجی منشوری وحدت آفرین.
از خرداد ۷۶ تا به حال در آستانه هر انتخاباتی، دغدغه مندان کشور ، اختلاف سلیقه ها را در دو جبهه موافق یا مخالف حضور، به نمایش گذاشته اند، هرکدام با استدلال های دلسوزانه و متکی به شواهدگوناگون. و البته در جبهه سوم ، مدافعان امتناع و فرو پاشی، در تمام ادوار تقریبا"موضع ثابتی داشته اند...
از نظر آنها اوضاع هرچه بدتر، فروپاشی نزدیکتر! از این رو، قبل از دوم خرداد خاتمی را دنباله رو "خط مطرود امام" و شریک وقایع دهه شصت توصیف می کردند؛ در آستانه ۸۸ همین اتهامات را متوجه میرحسین موسوی دانستند و در ۹۲ و ۹۶ نیز همین مشی را در قبال هاشمی و روحانی پیگیر بودند تا نکند حضور در پای صندوق ها حاکمیت را مغرور و پایه هایش را مستحکم کند(شگفتا که بخش هایی از انحصارطلبان هم با ادبیاتی دیگر، رقبای انتخاباتی خودرا نواخته و حتی آنان را به زمینه سازی برای فتنه گری متهم کرده اند!) به نظر این طیف، این روزها هم، در بر همان پاشنه سابق می چرخد...