عبدالعظیم روزی که برای جمع کردنِ پروندهی بیمهاش، برای آنکه ببیند چقدر تا بازنشستگی فاصله دارد، به تأمین اجتماعی رفت، همهچیز روی سرش آوار شد؛ «آقا شما نهایتا ۴ سال سابقهی بیمه دارید!» باورش نمیشد که این جملات از زبان کارمند بیمه خطاب به اوست. فقط ۴ سال سابقهی بیمه برای تمام آن ۳۰ سال کارِ شبانهی سخت!
به گزارش خبرنگار ایلنا، چه بر کارگران میگذرد؟ به این سوال کلی، با به تصویر کشیدنِ زندگی عبدالعظیم، کارگر سابق پیمانکاری شهرداری تهران، پاسخ میدهم. داستان زندگی او یکی از تلخترین، گزارشهای زندگیِ کارگری است و چیزی کم از یک کابوس ندارد… .
نزدیک به ۳۰ سال، هر روز، رأس ساعتِ ۱۲ شب کارش را شروع میکرد و صبح ساعت۶، گاهی ۷ و گاهی هم حوالیِ ظهر، مرخص میشد، به خانه میرفت و چند ساعتی استراحت میکرد و دوباره شب را از نو در خیابانهای شهر میگذراند. نزدیک به ۳۰ سال از زندگیِ عبدالعظیم اینگونه گذشت. او کارگر پیمانکاریِ شهرداری بود و در یکی از محلات تهران، شب را با جارو کردنِ کوچههای محل به روز میرساند. گرد و غبارِ آلودگی را مزه مزه میکرد و ساعتها و سالها را به امیدِ آنکه روزی این ۳۰ سال سخت تمام شود، میگذراند. او نیز مانند خیلی از کارگران در انتظار ایام بازنشستگی و گرفتنِ هر چند ناچیز دسترنج کارگریاش بود، اما کابوس زندگیِ عبدالعظیم تازه بعد از این ۳۰ سال کار شروع شد… .