کلمه – حسن ماکیانی:
انقلاب اسلامی از پدیده های مهمی بود که چهل سال پیش در جامعه رخ داد و باعث دگرگونی های بسیاری اعم از سطحی و عمقی درجامعه ایران گردید. این انقلاب از زمینه های داخلی و جهانی نشأت گرفت و خود بر روی همین زمینه ها تأثیر گذاشت. حال به طرح این پرسش می پردازیم که خواسته های مردم، در چهل سال پیش چه چیزهای بودند؟ آیا بعد از گذشت چهل سال، به این خواسته های خود دست یافته اند؟ اگر پاسخ منفی است، چه موانعی بر سر راه رسیدن مردم، به خواسته های شان وجود دارد؟ و در نهایت چه رابطه ای میان شاخصه های جامعه امروز، و خواسته های مردم درسال ۵۷ وجود داشت؟ اگر به جامعه ایی که در آن انقلاب رخ داده است نگاهی گذرا بیندازیم، متوجه می شویم که عملکرد رژیم های قبل از انقلاب، تخم انقلاب را در جامعه کاشته آن را تا وقوع انقلاب پرورش داده اند.
این رژیم ها با اعمالی که انجام دادند واکنش مردم و جامعه را نسبت به عملکردشان به صورت مستقیم برانگیخته اند و از آنجا که انقلاب آخرین راه دگرگونی شرایط موجود می باشد، در نتیجه راهی جز انقلاب را فرا روی مردم نگذاشتند. یکی از عملکردهای رژیم ها، به خصوص رژیم هایی که «اقتدار سنت و مطلق» حاکم است، استفاده ابزاری از مردم در راستا و مشروعیت بخشیدن به حاکمیت خود ولاغیر، و حذف مردم از صحنه مشارکت و تصمیم گیری و در حاشیه قرار دادن آنها، به صورتی که در کشور خود احساس بیگانگی و غریبی و در نهایت احساس «نبودن» می کنند. و در حال حاضر حاکمیت بعد از حذف مردم از صحنه، از اقتدار قانونی و عقلانی به سوی «اقتدار شخص» پیش می رود تا آنجا که تنها خود را در رأس امور تصور می کند. و با ایجاد این تصور، نهادینه شدن تشکیلات سیاسی و مشارکتی نیز از میان می رود.
از آنجا که انسان به عنوان موجودی اجتماعی سعی در یافتن نقش خود در جامعه است، لذا برای یافتن این نقش و حقوق خود اقدام می کند. و در نتیجه برای دگرگونی از راه های مسالمت آمیز تلاش می نماید، اما چون نهادهای سیاسی مشارکت مردم از میان برچیده شده است. لذا دیگر راه مسالمت آمیزی باقی نمی ماند و ناچار به واکنشی خشونت آمیز متوسل می شوند. عملکرد رژیم ها در عرصه اقتصادی نیز کم اثر تر از عملکرد سیاسی در ایجاد انقلاب نبوده است. وابسته کردن اقتصاد به واردات و صنعت مونتاژ و از میان برچیدن تولید… عملا نقش مردم را در چرخه تولید اقتصادی از بین می برد و آنها را به مصرف کنندگان بی قدرت منفعل تبدیل می کند. این وضع حس «نبودن» و از خود بیگانگی و این که «من دیگر مؤثر نیستم را در جامعه ایجاد می کند».
رژیم پهلوی از زمانی که روی کارآمد، به بهانه های گوناگون و با پشتیبانی دولت های خارجی، مردم را از مشارکت و تصمیم گیری در امور اداره کشور محروم کرد و رفته رفته آنها را به حاشیه زندگی مساوی با عدم دخالت در سیاست کشاند، و حرکت های مسالمت آمیز مردم را جهت کسب حقوق از دست رفته شان، با خشونت پاسخ می داد. و در عرصه «سیاست گذاری های اقتصادی عملا وابستگی و فاصله طبقاتی به وجود آورد». و در نتیجه «عدالت اجتماعی» «آزادی »… و غیره آرزوی قشر عظیمی از مردم شد، مجموع این عملکردها سبب شد تا مردمی که از ترس نیروهای امنیتی شاه حتی در خلوت اندرونی خود نیز ندای مخالفت سر نمی دادند، سر به شورش و قیام بردارند و واقعه بیست دوم بهمن ۵۷ را به وجود آورند؛ مردم چه می خواستند؟
تضییع حقوق فردی، به هیچ انگاشتن افکار عمومی توسط رژیم، قلع و قمع مطبوعات و احزاب مستقل و… سبب گردید که «آزادی»، یکی از نیازهای اصلی انسان – خواسته آنها شود. همان گونه که آیت الله طالقانی فرمودند «اصل آزادی بود و آنچه مردم ما می خواستند آزادی بود» این اصل در شعار آشنای دوران انقلاب نیز مشهود است: «استقلال آزادی». آیت الله خمینی نیز بارها بر این موضوع تکیه کرده بود، که ما موافق آزادی های کامل هستیم و «حکومت در همه مراتب آن را به آرای مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود» صحیفه نور۳ همچنین ایشان در تشریح مبانی حکومت آینده، تا آنجا به کثرت گرایی احترام قائل بود که اعلام داشت در حکومت آیندهٔ کمونیست ها نیز در بیان عقاید خود آزادند. مرحوم آیت الله دکتر محمد بهشتی نیز در ترسیم ماهیت حکومت آینده بیان داشت: «باصراحت اعلام می کنم اسلام دین آزادی است. ما هیچ گاه به عنوان یک گروه مسلمان، آزادی هیچ کس را سلب نکرده و نخواهیم کرد… ای هموطن مارکسیست، ماتریالیست، لیبرالیست و یا اگزیستانسیالیست و دیگر ایسم ها و ای هموطن مسلمان رزمنده، همه با هم مبارزه ارزنده ای را آغاز نموده ایم، جلو برویم و مطمئن باشید، با کمال آزادی در فضای پاک از هر نوع سانسور و دیکتاتوری (نه دیکتاتوری تاج، نه دیکتاتوری عمامه و نعلین) بهترین زندگی برادرانه را خواهیم داشت.
اما واقعیت های امروز نشان می دهد که پس از چهل سال از پیروزی انقلاب، نه تنها جمهوری اسلامی نتوانسته بسیاری از آرمان های انقلاب را تحقق ببخشد بلکه از پاره ای اصول آن از جمله: آزادی، برابری و نفی فساد در زمینه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی دورتر شده است. و علت این ناکامی موجود بر سر راه توسعه و تکامل، در حوزه های ساخت قدرت فردی (مطلقه) و ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروهای حاکم، یعنی: (۱-تمرکز منابع قدرت بصورت مطلق در اخیتار فرد، بدون هیچگونه نظارت و یا پاسخگویی. ۲- ساخت فکری و سیاق سیاسی گروه حاکم). و از آنجا که معرف حضور همگان است «آزادی» دستاورد یک قرن مبارزه از صدر انقلاب مشروطیت تاکنون می باشد و در یک جمله اهدایی هیچ احد الناسی نمی باشد که عده ای بدنبال گرفتن آن می باشند؟! و با توسل به اسلحه و سرنیزه و قدرت، خیلی کارها می توان کرد، تاریخ این مرز و بوم، تاریخ تسلط متکیان به قدرت و شمشیر و سرنیزه است، بالاخره حفظ قدرت وقتی هدف باشد، هر کسی در انتخاب هر وسیله ای برای نگهداری آن مجاز است!!