بعد از ناهار به اتفاق میرزا حسینخان و ارباب کیخسرو به سُربُن رفتیم، برای اینکه مجلسی است که جشن اعلان جنگ را برای سال پنجم میگیرند. وقتی که رسیدیم ازدحام زیادی بود و جا پر شده بود و راه نمیدادند و مردم متغیر بودند که چرا بیشتر از آنکه جا دارند بلیت میدهند. من زود ملتفت مطلب شده برگشتم.