پیر زنی به داروغه شکایت کرد که حرامیان نیمه شب به خانهام ریخته و هرچه اندوخته بودم را به غارت بردهاند. داروغه پرسید در آن هنگام کجا بودی و چه میکردی؟ گفت خوابیده بودم. داروغه زبان به ملامت گشود و گفت؛ چرا خوابیده بودی که حرامیان خانهات را غارت کنند؟