امروز بسیاری مخالفانش از او عذرخواهی میکنند و ایدههایش را صحیح، اما در بستر جامعه انقلابی ناکارکرد میدانند. از معدود شخصیتهایی است که حتی دشمنان آن روزش، امروز به وی احترام میگذارند و بر صداقت، دیانت و سلامتش صحه میگذارند. ایرناپلاس برای بازخوانی بازرگان، با دکتر محمدحسین بنیاسدی به گفتوگو نشسته است؛ سیاستمدار و فعال سیاسی، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران، داماد مهدی بازرگان و وزیرمشاور دولت موقت در امور اجرایی.
ابتدا درباره بستر و انگیزه فعالیتهای مهندس بازرگان بفرمایید.
مهندس بازرگان در زندگی پربار خود فعالیتهای متعددی در زمینههای دینی، علمی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، صنعتی، اقتصادی و حتی مدیریتی داشت. آنچه در مورد همه این فعالیتها جالب است این بود که زیربنای همه این فعالیتها آموزههای اسلامی، قرآن و ارزشهای اصیل اسلام بود و رویکردهای مهندس بازرگان از ایمان و اعتقاد عمیق او نسبت به قرآن متأثر است. ولی مهندس بازرگان از نقطهنظری خود، پدر روشنفکری ایران است. از اواسط قرن بیستم تا تقریباً اواخر قرن بیستم اساس تفکر او از قرآن است، ولی منحصر به قرآن نیست و سیره پیامبر و ارزشهایی که از عملکرد پیامبر دریافت کرده بود، بر تمام فعالیتهای او احاطه داشت.
اگر بخواهیم نگاهی به فعالیتهای مختلف او بیندازیم این است که اصولاً شخصیتی تکبعدی نبود و اگر بخواهیم با برخی شخصیتها مقایسهای داشته باشیم، دکتر مصدق شخصیت بسیار بزرگی بود و بهعنوان انسانی صادق و قهرمانی ملی شناخته میشد که با ملت یکرنگ بود و در جهت منافع ملی کار میکرد. ولی خارج از شخصیت سیاسی و منش اخلاقی خود در زمینههای علمی، صنعتی، اقتصادی یا فعالیت قرآنی دستاورد مشخص و قابل توجهی نداشت و بیشتر در همان زمینه درخشیده بود. ولی مهندس بازرگان که کار خود را بیشتر بر اساس تربیت خانوادگی و توجه خود بر معنی و معانی اساسی قرآن ادامه میدهد، ابتدا در فرانسه درس میخواند. او دو هدف داشت: ابتدا تحصیل و بعد آشنایی با فرهنگ فرانسه. چون در زمان عزیمت ایشان بر ایران دو فرهنگ مارکسیستی و غربی حاکم بود. روحانیون ما در مقابل سؤالاتی که در آن زمان توسط جوانان و یا حزب توده و مارکسیستها مطرح میشد، جوابهای قانع کنندهای نداشتند. مثلاً نماز خواندن در سطح دانشگاه را عار میدانستند و بسیاری از بزرگانی که در زندگی شخصی خود اهل عبادت بودند، این روش را در زندگی اجتماعی بروز نمیدادند و کتمان میکردند. بنابراین در آن شرایط وقتی مهندس بازرگان نزد پدرشان میروند تا برای سفر اجازه بگیرند، میگویند میخواهم ببینم در غرب که مرکز این حرفهاست، واقعاً چه خبر است؟! یا میتوانیم حرفهای آنها را بر اساس مفاهیم اسلامی و قرآنی رد کنیم یا اگر حرفهای ما درست نیست، حرف آنها را بپذیریم. من میخواهم به عمق قضیه برسم. بنابراین هم انگیزه اسلامی و اعتقادی داشتند و هم انگیزهای علمی تا بروند و با تخصصی برگردند و کار کنند.
آنجا ملاقاتهایی با شخصیتهای علمی و سیاسی و اجتماعی داشتند و قبل از بازگشت به ایران دستورهای زیادی کسب میکنند و چون خوب درس میخواندند، اولین ایرانی بودند که در کنکور ورود به مدرسه سنترال با رتبه پنجم پذیرفته میشوند. این رتبه برای یک خارجی که بهخوبی زبان نمیداند، رتبهای بسیار عالی است. بعد از ۶ سال که فارغالتحصیل میشوند از طرف سفارت ایران در فرانسه به یک مهمانی دعوت میشوند تا از طرف فارغالتحصیلانی که قصد بازگشت دارند، سخنرانی کنند. آن سخنرانی کلاسیک تحت عنوان «سوغات غرب» بود و ایشان میگویند آنچه ما از غرب یاد میگیریم این است که مقلد نباشیم و خودمان فکر کنیم و خودمان مملکت خود را بسازیم و بهترین پیام را به دانشجویان میدهند و خود پس از بازگشت در همین زمینه کار میکنند.
وقتی ایشان به ایران برمیگردند همان کار علمی خود را دنبال میکنند. در بازگشت ابتدا بهعنوان دانشیار استخدام میشوند، و بعد سالها بهعنوان استاد دانشگاه تهران تدریس کردند و توجه اساسی ایشان در امر مهندسی و تدریس این رشته بود. البته ایشان به موازات تدریس فعالیتهای مذهبی داشتند. با مرحوم مطهری در ارتباط بودند و روی کتاب «راه طی شده» تحقیق میکردند و این کتاب را در سال ۲۶ مینویسند.
تا اینکه داستان ملی شدن صنعت نفت مطرح میشود. دکتر مصدق میخواستند هیئتی را برای اداره صنایع نفتی به جنوب اعزام کنند تا کار را تحویل بگیرند. قانون ملی شدن صنعت نفت در سال ۲۹ تصویب شده بود و حالا باید تیمی اعزام میشد و مسئولیت این تیم با مهندس بازرگان بود که بهعنوان رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایران و رئیس خلع ید انتخاب میشوند. ایشان طی ۹ ماه پالایشگاه را راهاندازی میکنند. نه انگلیسیها و نه ایرانیها باور نداشتند موفق شوند، ولی ایشان این کار را به سرانجام میرسانند. البته نه با ابتکار و جنبههای فنی، ایشان بلکه با مدیریت و مشارکت کارکنان شرکت نفت و مهندسانی که آنجا کار میکردند، علیرغم اینکه جو سیاسی علیه آنها بود، چون اهل شعار نبودند، ولی به موفقیت دست پیدا کردند. بعد از یک سال به تهران برمیگردند و این بهدلیل عدم تمایل به ادامه کار نبود. بلکه برای پیگیری فعالیتهای سیاسی برگشتند. چون افرادی از جمله مکی آنجا را به سکوی انتخاباتی تبدیل کرده بودند و از نظر سیاسی نمیتوانستند این کار را انجام بدهند و به تهران میآیند و دکتر مصدق را راضی میکنند و ایشان استعفای مهندس بازرگان را میپذیرند و ایشان به تهران برمیگردند و در همان دانشکده به فعالیت ادامه میدهند.
وقتی برمیگردند یکی از مشکلات عمده تهران نداشتن آب لولهکشی بود و بیماریهایی از جمله حصبه و… که شیوع داشت. حال یا خود آقای بازرگان این را مطرح میکنند یا خواسته دکتر مصدق این بود که آب تهران را لولهکشی کنند. ولی دکتر مصدق میگوید ما هیچ پولی نداریم و خود شما باید از بازار و متمکنین و مردم منابع این کار را تأمین کنید. آقای بازرگان قبول میکنند و به خاطر دارم که استخاره میکنند. چون اهل این مسئله بودند و در تصمیمگیریهای بزرگ از این طریق عمل میکردند.
در زمان دولت موقت نیز استخاره کرده بودند؟
در مورد رفتن به جنوب بله، ولی در قبول دولت موقت گمان میکنم این کار را نکردند. ولی در رفتن به جنوب و خلع ید یقیناً استخاره کردند. در مورد دولت موقت گفتند کمی به من فرصت بدهید و زمانی که آقای مطهری و امام خمینی بر قبول این مسئولیت اصرار میکنند، میگویند شمر هم یک شب به امام حسین مهلت داد. به من اجازه بدهید و من قطعاً مشورت میکنم و در نهایت قبول میکنند.
این مسئله از این جهت مطرح میشود که آقای مهندس بازرگان در کار سیاست نبود، مگر به ضرورت. در جریان ملی شدن صنعت نفت که از طرف دکتر مصدق از ایشان دعوت میشود و بعد نیز وقتی برمیگردند و شرایط عادی بود، کار لولهکشی آب را انجام میدهند و تهران مدیون اولین اقدامات مهندس بازرگان است که برنامهریزی و نقشه لولهکشی آب تهران را انجام میدهد. کسانی که در این خصوص مطالعه کرده بودند متوجه شدند هر چقدر سازمان آب تهران عقبتر میرود، منظمتر بود. تا اینکه به زمان بعد از ۳۲ میرسند و متوجه میشوند تمام تهران منطقهبندی شده و لولهکشی تمام خیابانها طراحی شده و کدگذاری شده است و سؤال میکنند داستان چه بود.
گفته میشود وقتی بازرگان مسئولیت را قبول میکند، تمام مطالعات انجام میشود و نقشهها مربوط به آن زمان است. بنابراین میتوان گفت ایشان کاری عادی انجام میداد و بهعنوان کاری فنی و مهندسی از کار او راضی بودند. ولی ۲۸ مرداد رخ میدهد و باعث میشود ایشان به سیاست کشیده شود.
بعد از ۲۸ مرداد ایشان از طرف حکومت بازخواست میشوند و به ایشان میگویند شما مختار هستید که به مدیریت سازمان آب ادامه دهید یا دیگر کار سیاسی نکنید. بعد از سقوط دولت مصدق، نهضت مقاومت ملی شروع به فعالیت میکند و مهندس بازرگان بعد از ۲۸ مرداد وارد فعالیتهای سیاسی میشود که البته این فعالیتهای وی مخفی بود. به این صورت خود ایشان استعفا میدهد.
فعالیتهای سیاسی مهندس بازرگان تا سال ۳۹ ادامه پیدا میکند و خود ایشان کار را دنبال میکند و جبهه ملی دوم تشکیل میشود. در این دوره اعضای جبهه ملی عقیده داشتند جبهه باید بهعنوان یک حزب عمل کند. ولی ایشان در اوایل سال ۴۰ به این نتیجه میرسند که جبهه ملی باید مجموعهای از احزاب باشد که هر کدام تلاش خود را بکنند، ولی هدف یکسانی داشته باشند. لذا اختلافات بین جبهه و مهندس بالا میگیرد و مهندس بازرگان از دکتر مصدق سؤال میکند و ایشان میگویند جبهه ملی باید از احزاب کوچکتر تشکیل شود و اشتراکات بین آنها به نتیجهای واحد منتهی شود. مهندس بازرگان نهضت آزادی را در ۲۵ اردیبهشت سال ۴۰ با پشتیبانی دکتر مصدق تشکیل داد و استقبال زیادی توسط جوانان از آن شد.
در همین سالها و بعد از فوت آیتالله بروجردی و به موازات تأسیس نهضت آزادی، جزوه معروف «مرجعیت و روحانیت» منتشر میشود. آیا تلاقی این اتفاقات با هم ارتباطی داشتند؟
میشود ارتباطی پیدا کرد. این جریان به قبل از سال ۴۰ و اواخر دهه ۳۰ برمیگردد. چون آیتالله بروجردی در سال ۳۹ فوت کردند. در سالهای دهه ۳۰ مهندس بازرگان همت خود را صرف فعالیتهای اجتماعی و سیاسی کرد. از سال ۳۲ به بعد انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی دانشجویان و انجمن اسلامی پزشکان، تشکیل میشود و در کوران کار اجتماعی و سیاسی بودند و انجمن اسلامی از مرحوم مطهری و طالقانی و امثالهم برای سخنرانی دعوت میکردند. ارتباط مهندس بازرگان با روحانیت قوی بود و زمینهساز برگزاری سمیناری تحت عنوان «مرجعیت و روحانیت» میشود که بعدها به یک کتاب تبدیل میشود، که در آن جزوه صحبتهای علامه طباطبایی، مهندس بازرگان، آقای مطهری و دیگرانی که حدود ۷-۸ نفر هستند، منتشر میشود. محور اصلی این جزوه، در جهت روی کار آوردن و رشد و توسعه مسلمانان و بالا بردن بینش جوانان مسلمان بود.
به استعفای مهندس بازرگان از هیئت خلع ید، سازمان آب و دولت موقت اشاره شد. یکی از مشکلات امروز ما عدم استعفای مسئولان است. چه اتفاقی و چه روحیهای وجود داشت که وقتی مهندس بازرگان متوجه میشد نمیتواند در یک سیستم کار کند، کنار میرفت؟ امروز بسیاری نمیتوانند در یک سیستم کار کنند و اتفاقاً هم میدانند که نمیتوانند کار کنند ولی به هر قیمتی حاضر به استعفا نیستند.
برای ایشان کار مهم بود و میز اهمیتی نداشت. وقتی میدیدند که نمیتوانند کار کنند، کنار میرفتند. برای ایشان قدرت اهمیت نداشت. در خلع ید وقتی دیدند کار انجام شده و پالایشگاه به کار افتاده است و تولید انجام میشود و کار مهندسی و مدیریتی به موفقیت رسید و حالا بستری برای کشمکشهای سیاسی فراهم شده است، استعفا داد. مهندس بازرگان قدرت را برای قدرت نمیخواست و شاید تنها کسی که در این طرف میز یا در آن سوی آن، رفتار و منشی یکسان داشت و قدرت بر او هیچ تأثیری نداشت، بازرگان بود. بنابراین وقتی احساس کردند که بیشتر اتلاف وقت و اصطکاک است استعفا داد. در ارتباط با سازمان آب میخواستند او فعالیت سیاسی نکند و او نمیخواست تن به ذلت بدهد. با اینکه حضور ایشان در سازمان آب مفید بود، ولی تسلیم حکومت زاهدی نمیشود.
شاید علتی ساختاری نیز وجود دارد و به آنچه به شخصیت ایشان شکل میدهد، مربوط است. به نظر میرسد مهندس بازرگان در هیچ دورهای سقف معیشت خود را بر ستون بروکراسی و قدرت بنا نکرده است و شخصیتی است که میتواند زندگی خود را فارغ از ساخت قدرت بگذراند و به آن معنا نیازی وجود ندارد. عمده تصوری که در مورد اعضای نهضت در جامعه وجود دارد، اینطور است که آنها عمدتاً متمول هستند و کار سیاسی نیز انجام میدهند.
بخشی از داستان میتواند این باشد. این مسئله تا حدودی درست است، ولی کامل نیست. وقتی مهندس بازرگان در سال ۴۱ به زندان میرود، هیچ درآمدی ندارد و حقوق استادی وی نیز قطع بود و درآمد دیگری نداشت و تمام زندگی خانوادگی مرحوم بازرگان توسط مرحوم دکتر محمد قریب اداره میشود که هر ماه برای خانواده ایشان مبلغی میفرستد. وقتی مرحوم بازرگان از زندان آزاد میشوند، یکی از اولین کارهای ایشان این است که تنها خانه خود را که در خیابان ظفر بود، میفروشد و علیرغم اینکه دکتر قریب اصلاً مایل نبود، تمام مبالغ اهدایی دکتر قریب در طی آن ۶ سال را پرداخت میکنند و با مبلغ مختصری که باقی میماند، خانهای اجاره میکنند و ساختمانی به نام «یاد» در خیابان غزالی میسازند که میتوانند در یک طبقه از آن مشارکت کنند. علاوه بر آن، در زمان دولت موقت، وقتی مهندس بازرگان از اوایل فروردین متوجه شدند که نمیتوانند وظایف نخستوزیری را به انجام برسانند، به فکر استعفا افتادند و زمانی که دانشجویان سفارت را تسخیر کردند، عملی رخ داد که از نظر قوانین بینالمللی دولت باید در برابر جهان پاسخگو باشد و ایشان نمیتوانستند پاسخگو باشند و این برخلاف تمام معاهدات بود. لذا وقتی متوجه شرایط شدند، استعفا دادند. من اولین کسی بودم که وارد دفتر ایشان شدم و گفتم استعفا بدهید و جزئیات ماجرا را میدانم. آقای مهندس استعفای خود را نوشته بودند و آن را به من دادند تا بخوانم. آنجا نوشته شده بود من استعفای «قطعی» خود را تقدیم میکنم و به من گفتند نظر شما چیست و من گفتم واژه «قطعی» را حذف کنید. چون شاید آیتالله خمینی با آن موافقت نکنند و گفتند بسیار خب و خط زدند و گفتند پاکنویس کنید و بفرستید برود. ایشان وقتی دیدند نمیتوانند به وظایف خود عمل کنند، گفتند استعفا میدهم و اگر اصلاحات مورد نظر ایشان انجام میشد، ادامه میدادند.
از نظر شخصیتی اینکه بگوییم ایشان اهل مبارزه نبود درست نیست. چون اهل مبارزه بودند و در جایی که باید سرسختی میکردند. بیش از هر کسی سرسخت بودند. نامههایی را که مهندس بازرگان از طرف نهضت برای آیتالله خمینی نوشته است در ارتباط با جنگ بخوانید. یکی از آن نامهها در سال ۶۶ و با عنوان «هشدار» نوشته شده است. امروز وقتی این نامه را میخوانم مو بر بدنم سیخ میشود. چون این نامه بسیار شجاعانه است. اینکه در مورد کانالهای اطلاعاتی امام حرف زدهاند و… . پس اینطور نبود که ایشان در زمان مواجهه با مشکل استعفا بدهند. ایشان به هر ترتیبی که بود مشکل را تحمل میکرد. ولی وقتی میدید فایدهای ندارد و کارشکنی وجود دارد و کنترلی نیست، استعفا میداد. ولی در مورد مسائل اقتصادی باید گفت مهندس بازرگان در زمان استعفا از دولت موقت چیزی نداشتند و فقط یک حقوق بازنشستگی مانده بود و کسی باور نمیکند که وقتی ایشان از دنیا رفت، میدانم که در حساب بانکی ایشان ۲۳۰۰ تومان وجود داشت.
در سیر آثار آقای بازرگان با چند بازرگان مختلف روبهرو میشویم. آقای بازرگان برخلاف سایر اندیشمندان مسلمان در آن عصر پروژه مشخصی ندارند و این نه مثبت و نه منفی قلمداد میشود. مثلاً شریعتی پروژه اسلام انقلابی را دارد و مشخص است که چطور عمل میکند؛ آقای مطهری و آقای طالقانی بهگونهای دیگر، همچنین در حال حاضر دکتر سروش. ولی آقای بازرگان چنین وضعیتی ندارند. از دل «راه طی شده»، مجاهدین صدر سر برمیآورند و در اواخر عمر خود از نوعی دین خصوصی دفاع میکند. چه چیزی باعث میشود مهندس بازرگان برخلاف عمده روشنفکران مسلمان چنین مسیری را طی کند؟
مرحوم مهندس بازرگان احتمالاً یک پروژه مشخص نداشت. ولی او یک «پروسه» مشخص داشت؛ یعنی فرآیندی مستمر. دیدگاه اساسی ایشان بر این بود که نظمی در عالم خلقت وجود دارد که این نظم در زندگی اجتماعی بشر و در عالم شریعت نیز وجود دارد. آنطور که من شاهد آن بودم در هر شرایطی پاسخگوی نیاز روز جامعه بودند و در جهت واحد و بر اساس ارزشهای واحد حرکت میکردند و این مسئله هر روز به ترتیبی خود را نشان میداد و سرعتی ثابت داشت. مثل شریعتی آتشفشانی نبود که در چند سال دهها اثر تولید شود. بهطور متوسط سالی یکی دو اثر تولید میشد؛ مگر در زندان که وقت بیشتر بود. بنابراین مشاهده شما نمونهای از واقعیت در خود دارد. تفکر مهندس بازرگان پروژهای نبود ولی فرآیندی بود و ویژگی آن پاسخگویی به نیازهای مهمی بود که در هر زمانی مطرح بود یا خود ایشان کشف میکرد.
استعداد و هنری داشتند که مسائل مختلف را تشخیص میدادند و دیگران بعد از مدتی به سراغ آن مسائل میرفتند. این مسئله را بسیاری از بزرگان گفتهاند که مهندس بازرگان چیزی را در ابتدای انقلاب در خشت دید که ما بعد از سالیان در آینه ندیدیم. او این بصیرت را داشت که نیازها را ببیند و بداند باید روی چه چیزی باید کار کرد. وقتی قبل از انقلاب به پاریس میروند و با آیتالله خمینی دیدار میکنند و متوجه تفاوت نظر ایشان میشوند، بسیار ناراحت میشوند و با صراحت نظرات خود را به آیتالله خمینی میگویند. نظرات ایشان آن چنان صراحت داشت که حتی برخی از دوستان ایشان در نهضت، آن زمان برای مشایعت ایشان نمیآیند. به گفته دکتر سروش وقتی به انگلستان میروند، اوقات ایشان بسیار تلخ بود و حتی حوصله صحبت نداشتند. چون میدیدند جریانی آغاز شده است که با ارزشهایی که ایشان به آن رسیده بود، همخوانی ندارد. بعد وقتی به ایران برمیگردند، وقتی با نزدیکان خود صحبت میکردند ابراز کرده بودند که هیچ همانندی وجود ندارد و اساس این بود که مهندس بازرگان به توسعه بهعنوان امری تکاملی و تدریجی نگاه میکرد و بر این اساس فکر او پروژهای نبود.
بهصراحت ایشان اشاره کردید. اگر مهندس بازرگان بر اساس اصول خود رفتار نمیکرد و در جاهایی منعطفتر بود و امتیازاتی میداد، همانند کاری که بسیاری از سیاسیون انجام میدهند و به سیاستورزی آن را ترجمه میکنند، و لزوماً هم کاری منفی نیست، آیا ثمره آن برای آینده انقلاب و جریان نهضت آزادی بهتر نبود؟ نهضت آزادی از دورهای که آغاز آن استعفای دولت موقت است به حاشیه رفت و در اواخر عمر امام تمام شد و بعد از آن نهضت فعالیتی در حوزه رسمی سیاسی ندارد و بسیاری از نیروهای این تشکیلات حذف شدند. اگر روند آقای بازرگان بهگونهای دیگر بود آیا نمیتوانست کمک بیشتری به ادامه حیات نهضت داشته باشد؟ یا این روند قهری بود و انجام میشد؟
خدا میداند و نمیتوان با قاطعیت پاسخ داد. ولی بر اساس آنچه به تجربه و با دانش ما قابل بیان است، میتوان گفت که ایشان روی اصول پافشاری زیادی داشت و این پافشاری را داشتند تا مگر به اختلافی اساسی بخورد که مصلحت جامعه در آن نباشد.
با وجود اینکه بازرگان از مقام خود در دولت موقت استعفا داده بود، ولی از شورای انقلاب استعفا نداد.
مهندس بازرگان علیرغم اینکه بسیار اصولی بودند، ولی بینهایت انعطاف داشتند. چون بعد از استعفا قهر نمیکنند و وارد شورا میشوند و به کار خود ادامه میدهند. تقریباً تمام کارهای اداری و فکری شورای انقلاب با مهندس بازرگان بود. میتوانستند بگویند کار خود را انجام دادهاند و از آنجا هم استعفا میدادند. اهمیت آنجا که به اندازه اهمیت دولت موقت نبود. ولی با کمال صمیمیت با آنها همکاری میکند و در جلسه شورای انقلاب که توسط مرحوم منتظری یا دکتر بهشتی اداره میشد، مینشستند و به او برنمیخورد و باز هم کار خود را انجام میداد و به آنها کمک میکرد. در آن شرایط به راحتی کلمه استعفای قطعی را خط میزند و انعطاف نشان میدهد. من شخصاً کسی را ندیدهام که اصولی باشد و مثل ایشان انعطاف داشته باشد. ولی این به معنای اشتباه نکردن نیست.
از چه نظر؟
حداقل نظر من این است که مهندس بازرگان اگر به مرحوم قطبزاده اجازه داده بود تا وارد هیئت دولت شود و صداوسیما و رادیو تلویزیون در اختیار دولت قرار گرفته بود، سرنوشت دولت موقت و انقلاب ایران عوض میشد و دولت موقت در آن زمان استعفا نمیداد. چون استعفای دولت موقت عمدتاً بهدلیل کودتایی بود که در صداوسیما و توسط گروهی که قطبزاده را پشتیبانی میکردند، انجام شد. یک هفته مرتباً دولت و بازرگان را میکوبیدند و بعد با اشغال سفارت، تیر آخر را زدند. افرادی بودند که میگفتند او باید بیاید و وارد دولت شود و احساس کند که جایگاه خود را در دولت دارد. البته این نظر شخصی من است.
در مورد بنیصدر و سایر افراد چطور؟ آنها هم میتوانستند با حضور در دولت موقت تخاصم با دولت را که در بیرون وجود داشت، کمتر کنند؟
بله، این احتمال وجود داشت. خود بنیصدر حاضر نبود و خود را بالاتر میدانست. بنیصدر کیش شخصیت بخصوصی داشت. البته خود او به همین نام کتابی نوشته است. وقتی امام خمینی مرحوم بازرگان را به سمت نخستوزیری انتخاب میکنند، به روایت یکی از دوستان بنیصدر، او بسیار ناراحت شده بود و انتظار داشت او را بهعنوان نخستوزیر انتخاب کنند و کاغذی را که در دست داشت فشرده و گفته بود چه اتفاق نامیمونی افتاد. او خود را در همان سطح میدانست. ولی با وجود این در جریانات دهه شصت وقتی مهندس بازرگان احساس کرد بنیصدر مورد ظلم واقع شده است، از او حمایت کرد. برخی از افراد نزدیک به نهضت از بنیصدر دفاع کردند، چون میدیدند در این جنگ قدرت به بنیصدر ظلم میشود. ولی بنیصدر نمیخواست با دولت موقت همکاری داشته باشد و خود را بالاتر میدانست.
در ادامه این سؤال، کاراکتر دکتر یزدی را با آقای بازرگان مقایسه میکنم. به نظر میرسد شخصیت و کاراکتر آقای یزدی منعطفتر است و تعامل بیشتری با روحانیت و بیت امام دارد و اظهارنظرهای او به صراحت آقای بازرگان نیست. فرض کنیم اگر در دهه ۶۰ آقای یزدی دبیر نهضت بود، آیا باز هم سرنوشت نهضت به این سو میرفت؟ چون نقل شده است آقای یزدی تا اواخر دهه ۶۰ همچنان به جماران میرفت و سعی داشت ارتباط خود را با امام حفظ کند. سؤال من این است که شخصیت آقای بازرگان در حذف نهضت چه تأثیری داشت؟
ما عقیده نداریم که نهضت حذف شده است. امروز نیز اگر نهضت انعطاف نشان بدهد و اعلامیهای صادر کند و بگوید که در انتخابات شرکت میکند وارد بازی خواهد شد. بحث نهضت بحثی اصولی بود و هیچگاه نهضت به دنبال قدرت نبود و نمیخواست جزو این قدرت و جزو این ساختار باشد. بازرگان میگوید جنگ ما با شما بر سر قدرت نیست، بلکه بر سر استدلال و حجت و اصول است. ما نمیخواهیم قدرت داشته باشیم و به دنبال قدرت نیستیم. این مسئله به سادگی قابل فهم نیست. آنها واقعاً به دنبال قدرت نبودند و اگر رفتند و بعد از استعفا وارد مجلس شدند، رفتن به مجلس برای آنها شکنجه بود و بهعنوان وظیفه و بهخاطر خدمت به ملت وارد مجلس میشدند. درحالیکه برخی از لحظه ورود ایشان شروع به فحاشی و توهین میکردند.
حتماً این داستان را شنیدهاید. اینها بهسختی در مجلس کار میکردند و تحمل میکردند. در اوایل فروردین ۵۸ که مهندس بازرگان نخستوزیر بود، آیتالله خمینی به قم رفتند و تمام نیروهای لشکری و کشوری و تمام نیروها و تمام سیستم اداری زیر نظر نخستوزیری بود. میخواستیم از اصفهان به اهواز برویم و شیخی به نام خاقانی که جنبش چپی از اعراب را هدایت میکرد و ایجاد اغتشاش کرده بود، پیگیری کنیم و سعی کنیم خواسته آنها را بدانیم و آنجا به نحوی آرام شود. در فرودگاه مرحوم بازرگان میگویند من برای سوار شدن به هواپیما کارت شناسایی به همراه ندارم و من گفتم جناب مهندس شما به کارت شناسایی نیاز ندارید. شرکت هواپیمایی یکی از چندین نهادی است که زیر نظر شماست. ولی گفتند من هم یک نفر ایرانی معمولی هستم. هواپیما نیز یک هواپیمای مسافرتی بود. ایشان هیچ احساسی مبنی بر اینکه من قدرت دارم و کسی هستم نداشتند. مهندس بازرگان هیچگاه در بازی قدرت نبود. و از این جهت جای حزن و اندوه نبود و اگر اندوهی داشتند بهخاطر اصول و وضعیت فعلی جامعه بود.
همانطور که نگاه میکنیم، بهخصوص در اوایل انقلاب مهندس بازرگان تنهاست و این به معنای نیرو نداشتن نیست. بلکه افراد متعددی در فضای نخبگان با ایشان تنش دارند. از دکتر پیمان و نامه معروف ایشان به امام در آبان ۵۷ تا نیروهای جبهه ملی و تا روحانیون و طیف وسیعی از نیروهای سیاسی نخبه ما به اشکال مختلف با آقای بازرگان درگیر بودند. امروز هم روحانیون بیشتر هوای هم را دارند و آن زمان هم همینطور بود و با وجود اختلافات شدیدی که گاهی وجود دارد، برخی مرزها را نگاه میدارند. ولی این وضعیت در بین غیرروحانیون دیده نمیشود. به نظر شما این حجم از تضاد و تعارض بین این افراد از جمله پیمان و بنیصدر و حتی سازمان مجاهدین خلق با مهندس بازرگان در چیست؟
بسیاری از کسانی که چنین عملکردی داشتند بعدها عذرخواهی کردند و حلالیت طلبیدند و گفتند اشتباه کردهاند. این امر نشان دهنده این نکته است که در آن زمان حسادت وجود داشت یا با مهندس بازرگان درگیری داشتند، ولی مهندس بازرگان با آنها درگیری نداشت. بهطور مثال، مرحوم دکتر سامی را خداوند بیامرزد. مرتباً برای استعفای دکتر سامی از وزارت بهداشت فشار وارد میشد. ولی مهندس بازرگان مرتباً از ایشان دفاع میکرد، اما فشارها به حدی زیاد شد که مهندس بازرگان اجباراً به دکتر سامی میگویند که فشارها زیاد است و باید استعفا بدهید و ایشان هم یک نامه استعفا مینویسد ولی عنوان آن، نه برای مهندس بازرگان بلکه برای امام خمینی بود و آنجا وفاداری خود را به امام اعلام میکند و انواع نسبتهای ناروا و انتقادها را به مهندس بازرگان روا میدارد و استعفا را ارائه میدهد و از دولت میرود. اما مهندس بازرگان کوچکترین گلایهای از او نمیکند و دوستی و صمیمیت خود را تا آخرین روزهای زندگی با او حفظ میکند. مهندس بازرگان اهل کینهورزی نبود. بسیاری بعدها اعلام کردند اشتباه کردهاند و گفتند آنطور که با مهندس بازرگان رفتار کردند، درست نبود. شخصیت مهندس بازرگان چند بُعدی بود و در تمام این ابعاد آثار ارزشمندی تولید کرد. چون رفتار و اعمال ایشان از روی نیتی پاک بود و تمام آنها ارزشمند هستند./ ایرنا پلاس