کلمه – امیر آخولقه
پس از سخنرانی حاکم نظام سیاسی ایران، امام جمعه مشهد و رییس دستگاه قضا، اولین کسانی بودند که همنوا با حاکم شقه شقه کردن جامعه را قوت دادند و شقاوت نظارت استصوابی را شدت بخشیدند. هردو یک حرف زدند و یک اتهام بر دوش تمامی منتقدان نهادند: مخالفت یا انتقاد با انتخابات این نظام سیاسی نقش ایفا کردن در جبهه دشمن است؛ تکرار همان حرف حاکم.
و چرا؟
چرا کسی نیست به خود این آقایان هشدار دهد و بازخواست کند که به عنوان مقام رسمی چگونه به خود حق میدهید قانون اساسی را نقض کنید؟ چگونه انتقاد نسبت به فاجعه ای که خود آفریده اید را کار دشمن میدانید؟
چه بر سر ما آمده که هیچ کس، آری هیچ کس در این مملکت نیست که شورای نگهبان متقلب و حامی استبداد را به جرم نابخشودنی اتهام «عدم صلاحیت» به کاندیداهای منتقد، اصیل، آزاده، جانباز، خانواده شهیدان انقلاب و جنگ، وارثان بنیانگذاران و رهبران انقلاب و گویندگان سخن حق در برابر سلطان جائر، محاکمه کند و یکبار برای همیشه باب این ظلم آشکار، تبعیض بین و حذف آگاهانه بخش بزرگ و ریشه داری از ملت را ببندد.
یکبار یک نفر، یک حزب، یک نهاد، یک مقام «از خویش برون آید و کاری بکند» و بگوید نظام سیاسی که هیچ، ساختار اجتماعی هم هیچ، بنیان های زیست محیطی و ثبات و رشد اقتصادی هم هیچ، با این حجم از استبداد، این حجم از دروغ، و این اندازه از پنهان کاری از «ملت ایران» چه بر صحنه باقی میگذارید؟
ملت یک هستی یکپارچه و با هدف است. صرفا زبان و دین و فرهنگ و تاریخ مشترک نیست. صرفا یک مرز مشخص جغرافیایی هم نیست. ملت فقط مردمی کنار هم چیده شده و گوش به زبان رهبران هم نیست.
ملت یک هستی امیدوار به آینده، امیدوار به رشد و خلاقیت و امیدوار به شکوفایی است.
ملت جمعی از خلایقی است که با همه تنوع و تکثر و تخالف و تفاوت شان با هم زندگی میکنند، زندگی! و زندگی یک قالب بسته دلخواه شما نیست آقایان! آن که در خیال پرورده اید ماشین است و از آن ربات درمیآید نه انسان! و آنچه ایران را میسازد این انسان های آزاد هستند که شجاعت نه گفتن دارند! شجاعت این را دارند که خودشان باشند و نپذیرند کسی بجایشان تصمیم بگیرد و پسند و ناپسند زندگی شان را تعیین کند!
زندگی پر از خواستن ها، نخواستن ها و آری گفتن و نه گفتن هاست.
زندگی یک ملت مشروط بر شرافت است و شرافت منوط به حفظ عزت و عزت در گروی آزادی است. آزادانه به راه خطا رفتن و آزادانه به راه صواب گرویدن.
آزادانه خدای را پرستیدن یا خدای را به کناری نهادن و بر همین مبنا آزادانه و با عزت و با شرف، نه گفتن یا آری گفتن. از همین روست که بزرگترین محصول استبداد نابودی بزرگترین دستاورد معنوی و زیستی انسان است یعنی توحید و این انسان موحد است که فارغ از دین یا آئین خود تنها در برابر معبودش تسلیم و خاضع و خاشع است نه مخلوقات معبودش!
معبودی که از او خواسته ظلم را نپذیرد و بر تحقیر بشورد و به تبعیض نه بگوید نه آنکه ظلم را استصواب کند و تحقیر را مصلحت شمرد و تبعیض را طبیعی زندگی اجتماعی بینگارد و اینهمه همه را به بهانه امنیت!
ملت آنگاه از دل مردمی با تاریخ و فرهنگ و زبان و جغرافیای مشترک متولد میشود که اختیار تعیین سرنوشت خود را داشته باشد همانطور که یک انسان آنگاه انسان است که آزاد رشد کند و بی اجبار اعتقادی٬ انتخاب کند به کدام سو رود و کدام سایه را برای آرمیدن جان و جهان خویش برگزیند.
پس بدیهی است آنکه این اختیار، این آزادی و این عزت را لگدمال میکند و سم کوب استصواب خود می نماید نخستین و بزرگترین دشمن ملت است زیرا عزیزترین هستی معنابخش ملت را از او سلب کرده است. سلب عزت، سلب اختیار و سلب شرافت همچون سلب حیات است و اکنون جای طرح این پرسش جانسوز است که چگونه و چرا سالبان حیات ما، ما را به جرم اعتراض به سلب شرافت خودمان محاکمه میکنند؟!
چرا اعتراض به نقض آزادی مان جرم است؟
چرا اعتراض به تصمیم گیری قیم هایی ناخواسته و انتخاب نشده و تحمیلی جرم است؟
چرا اعتراض به استصواب کردن انتخاب های ملت، پیش از ملت جرم است؟
چرا اعتراض به نقض و نابودی و پوچ کردن قانون اساسی جرم است و دردناک تر از همه اینکه از کی دفاع از قانون اساسی و آزادی انتخابات در این مملکت جرم است؟
چه بر سر هست و نیست ما، شرافت ما، عزت ما و ملت ما آمده که دفاع از هویتش جرمش میشود و احدی نیست تا از این ملت بی پناه در برابر این سیل تبعیض و ظلم دفاع کند؟
قهرمان طبقه ای که هیچ نماینده ای ندارد کیست؟
صاحبان قوه حذفیه نمی دانند قهرمان محذوفان به لایه های مخفی جامعه میرود و از جایی بیرون میآید که کسی انتظارش را نمیکشد. قهرمانی که خود ملت است و نخستین کار این قهرمان نه گفتن از موضع اقتدار و برای حفظ شرافت انسانی به قیم ها و قیمومت هایی است که انسانیت و مذهب مختار یک ملت را نفی کرده اند.