حماسه عاشورا حقیقتی اسطوره ای دارد که گفتمان ساز است. «حق جویی» و «حق پویی» نیز محور این گفتمانهاست، که اگر دست تطاول دشمنان «ظلوم» و دوستان «جهول» فرصت دهند، میتواند پرچم عدالت را بر قله خورشید به اهتزاز درآورد و منشور محمدی را به جهانیان معرفی کند اما افسوس که چنین نیست و هرگاه منحنی تحول گفتمانی مسلط در ارتباط با حادثه عاشورا ترسیم شود، معلوم خواهد شد که وجه غالب در گزارش این حادثه مهم و حماسی، ترسیم روایتهای احساسی و عاطفی و حتی خرافی است.
اسماعیل علوی
کسری از ۱۴ قرن از رخداد عاشورا میگذرد اما جامعه اسلامی پیوسته، بستگی استواری با این واقعه تاریخی داشته و یادکرد آن هماره متضمن بیداری حس دینی، احیای ارزشهای توحیدی، طرد ناهنجاریهای اجتماعی و تقویت روحیه ظلم ستیزی و عدالت طلبی بوده است. قیام اباعبدالله(ع) محصول اتفاقی خود به خودی و ناگهانی نبود،بلکه روندی متأثر از تحولات پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بود که در شرایط ویژهای به وقوع پیوست و ریشههای آن نیز تا عصر جاهلیت امتداد دارد. سخنان امیرالمؤمنین علی(ع)، خطاب به مردمی که پیرامونش را گرفته و اصرار داشتند تا پس از کشته شدن عثمان بیعتشان را بپذیرد و خلیفه مسلمین شود، بیانگر همین شرایط است. آن حضرت(ع) پیشاپیش، ابرهای تیره و قیرگون حادثه را در افق آینده به وضوح مشاهده کرده و میفرماید: «دست از من بردارید و دیگری را طلب کنید، چرا که به امری برخواهیم خورد که چهرههای گوناگون و رنگهای گونه گون دارد و دلها بر آن استوار و اندیشه بر آن پایدار نخواهد ماند و آفاق را ابرهای تیره فروگرفته و راههای روشن رستگاری تغییر یافته است!». عاشورا تفسیر این شرایط و فریادی است که در کربلا طنین مییابد.
عاشورا دعوتی است به پیریزی«عدل» و «توحید» پس از آنکه نظمی براساس ریاکاری و عوامفریبی شکل گرفته و باطل لباس حق بر تن کرده است.
حماسه عاشورا حقیقتی اسطوره ای دارد که گفتمان ساز است. «حق جویی» و «حق پویی» نیز محور این گفتمانهاست، که اگر دست تطاول دشمنان «ظلوم» و دوستان «جهول» فرصت دهند، میتواند پرچم عدالت را بر قله خورشید به اهتزاز درآورد و منشور محمدی را به جهانیان معرفی کند اما افسوس که چنین نیست و هرگاه منحنی تحول گفتمانی مسلط در ارتباط با حادثه عاشورا ترسیم شود، معلوم خواهد شد که وجه غالب در گزارش این حادثه مهم و حماسی، ترسیم روایتهای احساسی و عاطفی و حتی خرافی است. فهم این واقعیت با یک ارزیابی معمولی نیزکار دشواری نخواهد بود.
ازآن هنگام که قیام اباعبدالله(ع) به وقوع پیوست، سؤالی ذهن اهل فکر و اندیشه را به خود مشغول کرده است که انگیزه اصلی امام حسین (ع) از این قیام چه بوده است و هدف غایی آن حضرت از قدم نهادن در راهی که به شهادت خود و یارانش و اسارت اهل بیتش منجر شد چیست؟
از سوی دیگر جوهره احیاگری و ظرفیت دگرگون ساز نهضت عاشورا اندیشمندان بسیاری را برآن داشته تا از سر مسئولیت، راهی به فلسفه وجودی این حرکت تاریخی بیابند و آن را دستمایه بیداری دینی ساخته و در صدد برآیند تا در سطح رفتار فردی و جمعی به عنوان الگویی راهبردی واکنش یابد. نهضت عاشورا از آنچنان وسعت و ژرفایی برخوردار است که هر اندیشمند نکته سنجی در رویارویی با آن میتواند به ثمرهای تازه دست یابد و از این رهگذر آموزه ای جدید و انسانساز را فرا روی بشریت قرار دهد. نکتهیابیها و برداشتهای گونهگون عاشورا پژوهان از قیام حسینی (ع) نیز بیانگر این ژرفا ست. یادداشتهای «تأملی بر فلسفه قیام اباعبداللهالحسین(ع)» که از این شماره آغاز شده عهدهدار هدف شناسی از نهضت حسینی به روایت اندیشمندان مسلمان از گذشته تا اکنون است که طرح نظریههای مطرح و نقد اجمالی هر یک را مطمح نظر دارد.