وقتی با او همکلام شوی یا بغض میکند یا اشک میریزی. باید یک عاشق بی حدومرز در کشتی باشی تا رنجهای بیپایانش را درک کنی. رنجهایی که حالا بیش از یک دهه است تلاش میکند تا بلکه آنها را به باد فراموشی بسپارد و بیخیال دایره طلایی باشد. اما مگر میشود «فرامرز سماوات» باشی و وانمود کنی که دیگر کشتی همچون قبل برایت اهمیتی ندارد؟