محمود بعد از حدود یک سال جستوجو بالاخره بهعنوان پیک موتوری در یک شرکت خدماتی مشغول به کار شد و بعد از آن ما با هم عروسی کردیم اما هنوز مدتی زیادی از ازدواجمان نگذشته بود که محمود را اخراج کردند. آن زمان بود که فهمیدم شوهرم معتاد است و شیشه مصرف میکند. مصرف او بهحدی زیاد شده بود که دیگر نمیتوانست سر کار برود و از صبح تا شب در خانه میماند. من که چارهای نداشتم...