مصاحبه با رادیو پویا
پرسش سوم: در ایران این روند را در سطح جامعه و میان گروهها و اقشار اجتماعی مختلف چگونه میبینید؟
آشنائی ایرانیان با آن دسته از دولتهای اروپائی که به تکنولوژی مدرن دست یافته بودند و با کشتیهای مدرن خود توانسته بودند قاره آمریکا را کشف کنند و با عبور از «دماغه امید» بتوانند با دور زدن افریقا خود را به بنادر چین و هندوستان برسانند، از ۵۰۰ سال پیش، یعنی در دوران حکومت صفویه آغاز شد. از ۱۵۰۳ پرتغالیها بسیاری از جزیرههای ایرانی را اشغال و در سال ۱۵۰۷ بزرگترین پایگاه نظامی خود را در قشم ساختند و برای ۱۱۰ سال راههای آبی خلیج فارس با اقیانوس هند را در کنترل خود داشتند. در این دوران، چون ایران دارای کشتیهای جنگی و نیروی دریائی نبود، در نتیجه در برابر وضعیت موجود واکنشی از خود نشان نداد. اما پس از آن که بازرگانان انگلیسی به دربار شاهان صفویه راه یافتند، توانستند دولت ایران را علیه حضور پرتغالیها در خلیج فارس تحریک کنند و در نتیجه در سال ۱۶۲۳ دولت صفویه توانست با کمک نیروی دریائی انگلیس پرتغالیها را از خلیج فارس بیرون راند و دوباره بر این منطقه مسلط شود. البته تسلط دولت ایران بر جزایر خلیج فارس بیشتر صوری بود، زیرا دولت صفویه همچنان فاقد نیروی دریائی بود. تنها تفاوت با گذشته آن بود که بر خلاف پرتغالیها که حاکمیت ایران بر جزایر اشغالی را نپذیرفته بودند، انگلیسیها حاکمیت ایران بر برخی از جزایر خلیج فارس را که در کنترل خود داشتند، پذیرفتند. از آن پس کشتیهای بازرگانی انگلیسی که توسط چند کشتی جنگی انگلیسی حفاظت میشدند، جای کشتیهای بازرگانی پرتغالی را گرفتند.
بنا براین رخدادها، نخستین آشنائی ایرانیان با اروپائیان در سدههای میانه آشکار ساخت که ایران در تولید سلاحها و کشتیهای جنگی نسبت به اروپائیان بسیار واپسمانده بود. نادر شاه کوشید با انتقال چوب از جنگلهای شمال ایران به بنادر خلیج فارس کشتیهای مدرن جنگی بسازد. اما این تلاش پس از قتل نادرشاه بینتیجه ماند و از آن پس ایران در حوزه دریائی حرفی برای زدن نداشت.
از آن دوران تا به اکنون ما در حوزه دانش و تکنولوژی دنبالهرو غرب هستیم و بنابراین مجبور بودهایم دانش و تکنولوژی را از کشورهای پیشرفته سرمایهداری وارد کنیم. از آن پس نخبگان ما با سفر به کشورهای اروپائی کوشیدند راز کامیانی و پیشرفت غرب را بیابند. برخی از آنان پنداشتند وجود دولت متکی بر قانون سبب پیشرفت غرب شده است و بههمین دلیل در دوران سلطنت شاهان مستبد قاجار به تبلیغ اندیشه دولت متکی بر قانون پرداختند. دیگر آن که در دوران قاجار در بیشتر دولتهای اروپای غربی کم و بیش حکومت متکی بر پارلمان وجود داشت و قوانین نیز توسط پارلمانها تصویب میشد. بنابراین به تدریج شعار دولت متکی بر قانون به دولت پادشاهی مشروطه بدل شد که در آن دیگر شاه همه کاره نمیبایست میبود.
در دوران قاجار شکستهای پی در پی ارتش ایران در برابر ارتشهای روسیه تزاری و پادشاهی انگلیس سبب از دست رفتن یک سوم سرزمینی گشت که در آن دوران بخشی از سرزمین ایران بود. با آمدن اروپائیان به ایران، راه برای ورود میسیونرهای مسیحی اروپائی به ایران نیز هموار گشت تا بتوانند مسیحیت را تبلیغ کنند. سرانجام بخشی از روحانیت شیعه از یکسو برای نجات دین اسلام و از سوی دیگر برای تثبیت موقعیت اجتماعی خود پنداشت با تحقق دولت مشروطه میتوان از دامنه نفوذ دولتهای اروپائی در ایران کاست. اتحاد این بخش از روحانیت شیعه با نخبگان سیاسی جامعه سبب پیروزی انقلاب مشروطه و تصویب نخستین قانون اساسی تاریخ ایران گشت که بنا بر یکی از اصول آن سلطنت به ودیعهای الهی بدل گشت که از سوی مردم به شاه داده میشد. همچنین مجلس شورای ملی نمیتوانست قوانینی را که با اصول دیانت اسلام در تضاد بودند، تصویب کند. چکیده آن که ما از آن دوران تا بهامروز بین سنت و مدرنیته گیر کردهایم و با آمیزش این دو سرانجام نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر اصل ولایت فقیه را تحقق بخشیدهایم که خود را حکومت مردمسالار دینی مینامد، یعنی از یکسو رهبر این نظام دارای حقوقی فرااستبدادی است و از سوی دیگر رئیسجمهور آن توسط مردم برگزیده میشود.
اندیشه سوسیال دمکراسی نیز یکی از این مفاهیم سیاسی وارداتی است که در دوران انقلاب مشروطه، یعنی در دورانی که سوسیال دمکراسی در اروپا به نیروئی رشدیابنده بدل گشته بود، آن را از غرب گرفتیم و کوشیدیم در درون جامعه خود که فاقد پیششرطهای تحقق آن بود، پیاده کنیم.
میدانیم که سوسیال دمکراتها هوادار بیچون و چرای دولت دمکراتیک و آزادیهای اجتماعی بودند. اما پیشینیان ما برای سوسیال دمکراسی معادل «اجتماعیون- عامیون» را برگزیدند که در این ترکیب جای دمکراسی یا مردمسالاری خالی است.
مارکس بر این باور بود که هستی اجتماعی سبب پیدایش آگاهی اجتماعی میشود. این بدان معنی است که هستی اجتماعی باید از بطن تضادهای زندگی مادی، یعنی از بطن تضادی که مابین نیروهای تولیدی اجتماعی و مناسبات تولیدی موجود است، بروید. بنابراین بدون چنین پیششرطهائی نمیتواند اندیشهای در جامعهای زائیده شود که بتواند به ماده بدل گردد. همچنین بنا بر باور مارکس «انسانها همیشه فقط به دنبال حل بغرنجهائی میروند که توان حل آن را دارند، زیرا هر گاه دقیقتر بنگریم، خواهیم دید که بغرنج همیشه فقط آنجا شکفته میشود که شرایط مادی حل آن نیز وجود دارد و یا آن که حداقل روند زایش آن فراهم گشته است.»
اما ما هنگامی با بسیاری از مفاهیم غربی آشنا شدیم که برای تحقق آن مفاهیم در جامعه ما هنوز پیشزمینههای مادی وجود نداشتند. میدانیم که در اروپا سوسیال دمکراسی از بطن جنبش سیاسی سندیکاهای کارگری روئید و رشد کرد، اما در دوران انقلاب مشروطه تعداد کارگران صنعتی بیش از چند هزار تن نبود. بیشتر کارگران ایرانی در آن دوران هنوز خواندن و نوشتن را نیاموخته بودند تا چه رسد با افکار سیاسی مدرنی که در غرب پدید آمده بودند، آشنا شده باشند. بهعبارت دیگر، در غرب نخست شرایط مادی برای پیدایش سرمایه-داری بهوجود آمد و در انطباق و همگام با آن زمینه برای پیدایش اندیشههای سیاسی مشخصی همچون آگاهی اجتماعی هموار گشت. اما در کشورهای واپسمانده و از آن جمله در ایران اندیشههای غربی همچون آگاهی اجتماعی وارداتی عرضه شدند و چون شرایط مادی برای تحقق آن اندیشهها در جامعه ما وجود نداشت، یعنی چون هستی اجتماعی جامعه ما در انطباق با آن اندیشهها نبود، در نتیجه تمامی تلاشهای انقلابی و خیرخواهانه روشناندیشان میهن ما با بنبست و شکست روبهرو شدند.
انقلاب مشروطه کوشید زمینه را برای تحقق جدائی نهادهای دینی از نهادهای دولتی هموار سازد، اما دولتی که باید بر مبنی قانون اساسی مشروطه تحقق مییافت نه دولتی دینی بود و نه دولتی سکولار، بلکه همزمان هم دولتی دینی بود و هم سکولار. پیدایش یکچنین معجون دولتی نشان میدهد که هستی اجتماعی ما فراتر از آنچه در قانون اساسی مشروطه تدورین شد و بازتاب دهنده آگاهی اجتماعی آن زمان جامعه ایران بود، نبوده است. دیگر آن که انقلاب مشروطه با آن همه فداکاری نتوانست از بازتولید استبداد تاریخی جلوگیری کند و رضاشاه توانست با دستیابی به تخت شاهی استبداد نوینی را در ایران متحقق سازد.
در دوران دیکتاتوری رضاشاه دیوانسالاری سنتی جای خود را به دیوانسالاری مدرن غربی داد. سیستم قضائی سنتی که بر پایه شریعت اسلامی شکل گرفته بود، جای خود را به دادگستری مدرن داد که زیرساخت آن را از غرب وام گرفته بودیم. ارتش ایلاتی نیز به تدریج جای خود را به ارتش مدرن داد و برای نخستین بار ایران صاحب نیروهای دریائی و هوائی شد. همچنین در این دوران سیستم آموزش و پرورش با پیدایش دبستانها و دبیرستانها دچار تحولی اساسی گشت و ایران صاحب دانشگاه نوع غربی شد. بهعبارت دیگر، مدرنیزاسیون دولت در ایران با تقلید از غرب تحقق یافت. با بررسی زیرساختهای تاریخی ایران درمییابیم که هستی اجتماعی ما هنوز نیز نمیتواند همه زیرساختهای غربی را در خود جذب کند و بههمین دلیل بسیاری از نهادهای دولتی و اجتماعی ما در مقایسه با نهادهای مشابه در غرب دارای کاستیهای فراوانند.
از آنجا که در دوران انقلاب مشروطه شیوه تولید جامعه ما هنوز باستانی و پیشاسرمایهداری بود، در نتیجه طبقات و اقشاری که باید ایده سوسیال دمکراسی مبنی بر تحقق دولت دمکراتیک و متکی بر رفاه اجتماعی را متحقق سازند، هنوز در جامعه ما وجود نداشتند و یا این که تعدادشان بسیار اندک بود. بههمین دلیل نیز نه این ایده، بلکه ایدهها و اندیشههای دیگری که از غرب به میهن ما راه یافتند، نتوانستند مادیت یابند و بهمثابه ایدهای که هنوز پیششرطهای اجتماعی تحققشان هموار نگشته است، به بایگانی حافظه ملی سپرده شدند.
ادامه دارد
www.Manouchehr-salehi.de
پانوشتها:
Karl Marx: Kritik der politischen Ökonomie, 1