آقا فریاد زد «برسید»، «برسید» ما توی اتاق پریدیم و دیدیم دست یکی از تروریستها را گرفته و تروریست دومی دستش شل شده بود. آقا هم صورتش سیاه شده بود.... دست آقا با دست تروریست قفل شده بود. در همین لحظه تروریست دیگر کلت را به سوی آقا گرفت و شلیک کرد... همسر آقا خودش را بر روی یکی از تروریستها انداخت و یک تیر هم به قالی اصابت کرد و آنها فرار کردند.