پدرم... مرا به مدرسهی «ادب» از موسسات مرحوم حاجی میرزا یحیی دولتآبادی... در محلهی امامزاده یحیی گذاشت. راه خیلی دور بود و هر روز بایستی چهار بار آن راه را از محلهی سید ناصرالدین - خیابان خیام کنونی - تا نزدیکیهای ایستگاه خط آهن شاهزاده عبدالعظیم پیاده دواندوان بپیمایم... در مدرسهی ادب بعدازظهرها به صدای اذان محسنخان قجر که صدای خوبی داشت شاگردها نماز جماعت میخواندند و منِ بچه سید معمم هم پیشنماز بودم.