مهمترین عامل بدبختی ما ایرانیان زورمداری اعم از زورپرستی، زورگویی وزورپذیری است. هرگاه زورمحوراندیشه وعمل شود، انسان وجامعه راه انحطاط را در پیش میگیرند. در دنیای زورمداری آدمی به ضعیف ترها زورمیگوید وازقویترها زورمی پذیرد.
اما زورچیست وزورمدارکیست؟
هرمحدودکننده ای که اختیار و آزادی انسان را محدود کند، یاموجب بسته شدن فضای فکری واجتماعی، در نتیجه استبداد شود، بیانی اززوراست. برای نمونه مصلحت برمبنای قدرت محدود کننده است. چراکه مصلحت بیرون ازحق زوراست، هرگاه مصلحت برای منفعت گروهی به زیان انسان وجامعه باشد زورونمادی اززوراست.
به عبارتی، هرعملی که با وجود وسرشت انسان سازگارنباشد و حاصل رابطه برمحورقدرت باشد، ازخود هستی نداشته باشد، زور یا جزئی ازاجزاء وشکلی ازاشکال زوراست.
دامنه زور وزورمداری بسیارگسترده است سیطره آن گاهی تمام زیست فردی واجتماعی افراد را در برمیگیرد که به برخی ازآنها اشاره میشود.
برای مثال هرناحقی زوراست.
هرتجاوزی به حقی ازحقوق انسان ودیگرپدیده ها زوراست.
پذیرش وتحمل هرناحقی زوربه خود است.
زورگو وزورپذیرلازم وملزومند ورابطه اکمال متقابل در جهت تخریب یکدیگردارند. زورپذیری، موجب بوجودآمدن زورگویی میشود، چراکه زورپذیری فضا برای زورگویی مهیا میکند. تن دادن به هر اجباری تن دادن به زوراست. حتی پیروی ازروی میل ازهراجباری پیروی از زوراست. این نوع زور محوری درونی کردن زوراست. اساساً سلطه پذیری از ویژگی های زورمداری است.
هرناحقی زوراست، اگرناحقی را، خود درحق خویش روا بداریم برخویش ستم روا داشته ایم. اگردیگری برما روا بدارد که تکلیف مشخص است. اگرما به دیگری ویا ما ودیگری هردوبه یکدیگرآن را تحمیل کنیم، بازبندگی زوررا پذیرفته ایم.
همچنین ناتوان پنداری، زوربخود واستعدادهای خوداست. ازویژگیهای زورمداری: جهل وتعصب وتنگ نظری، عصبیت وغیظ وخشم، کینه وبخل وحسد است. همچنین دروغگویی ومردم فریبی، تکروی و خودمحوری، خودبرتربینی، نخبه گرایی وازبالا به دیگران نگاه کردن، گفتمان زوراست.
ازسویی خود را دردیگری خلاصه کردن، ولایت مداری، پیروی بدون دانش ازدیگری، زوربه خود وحقوق خوداست. ازدیگر سو دیگری راتحت فشارقراردادن برای انجام ویا قبول امری که شما آنرا خیرمی پندارید، نوعی ازانواع پرشمارزوراست. حتی رفتارپدر و مادران با فرزندان که با اشاره وحرکات دست وچشم و ابروآنها راتهدید ومنع میکنند، شکلی ازاشکال زور وتولید ضد فرهنگ زورمداری است. باید گفت از کوچکترین اشاره که انسان به نحوی ازانحاء تحت فشارلحظه ای قرارمیگیرد تا اِعمال رفتارهای خشن وایجاد سانسورهای گسترده تا برقراری نابرابری و تبعیضهای صنفی، طبقاتی، نژادی، قومی، جنسیتی، زبانی و مالی هرکدام شعبه ای از بیان ( گفتمان ) زورهستند. کسی که محوراندیشه وعملش برمبنای زورباشد نفع خود را برحقوق دیگری ترجیح میدهد. ازاین رو زوربا روح وروان آدمی درتباین است وتبعات فردی واجتماعی آنچنان قوی است که هستی انسان را ویران میکند.
ساختارزورمداری
"هرآنچه باحقوق انسان وطبیعت منطبق نباشد وآنها را تحت فشارقراربدهد بیانی از زوری است که از ساختارزورمداری تولید می شود. دایره ای که آدمی اندیشه خویش را قالبندی میکند وجهان را با آن می بیند وتوجیه میکند؛ بخشی از ساختارِبسته ای است که باورهای زورمحور در آن سامان داده میشوند.آن سامانه، ساختارزورمداری است. لحاظ کردن چنین روشی در زیست فردی واجتماعی برگرفته ازموازنه مثبت یا سامانه زورمداری است، نه تنها ساختارحکومتها براین پایه بنیان گرفته است. بلکه به امری فراگیردرجامعه بشری تبدیل شده است وتا درون خانواده ها نفوذ پیدا کرده است،عمل به غیرحق امری عمومی شده است.
هرگاه به رفتارآدمها دقت شود، دیده میشود که چه اندازه موازنه عدمی یعنی حق را محورِکلام، رفتارخود قرارمیدهند، چقدربرحقوقمند زیستن یعنی برای پاسداشت حق خود ودیگری کوشش میکنند. چه اندازه موازنه مثبت یعنی ناحقی ودروغ در کلام و رفتارشان جاری است.
حتی گاهی از سردلسوزی دروغ میگویند ودر برابر نارواهایی که نزدیکان انجام میدهند سکوت میکنند. دائم سعی میکنند که خود را به رخ نزدیکان و آشنایان بکشند. براحتی غیبت وحق خوری وستم به ضعیفترها، وستم کِشی نسبت به بالاترها را توجیه میکنند. دائم به نزدیکان خود ترس القاء میکنند، چنین آدمهایی ازهرچیزکه کوچکترین ریسک را دارد واهمه دارند. آدمهایی با انتظارات عجیب، خودکاری نمیکنند، اما انتظار دارند دیگران آن را انجام بدهند، دیگران خطرکنند، بهره اش را آنها ببرند! یا اگرمردم به عملی دست می زنند که خیرعمومی درآن است اما کمی ریسک دارد. اولین کسانی هستند که از آن دوری میکنند. بشدت مانع ورود وابستگان خود به آن میشوند. چنین جماعتی زحمات طاقت فرسا، را برای دیگران و ثمره آن را برای خود میخواهند. همه اینها، نوعی از انواع زورپذیری ودر عین حال زورگویی است.
محوراندیشه وقتی برمبنای قدرت است، صاحب چنین تفکری ازهرقدرتی هراس دارد. حتی اگرخداپرست باشد خدا را قدرت می بیند که باید دائم ازاو ترسید. معمولا کسی که مدارِزورمداری را در اندیشه وتفکر خود می پذیرد، کارپذیری وتسلیم طلبی که پذیرش بی قید وشرط زور است را درخانه ذهن خود جایگزین میکند. به وضوح دیده میشود که برخی از آدمها چقدرملاحظه بالا دستی را میکنند،حتی گاهی این ملاحظه واحترام، به مرزچاپلوسی میرسد وبا چاپلوسی یگانه میشود. فردی که در این دایره قرارمیگیرد، همه چیزخود را برآن محور تنظیم میکند یعنی سامانمند ذهن او این کاررا انجام میدهد از جمله : رابطه فرد با خود، بااعضای خانواده، با دوستان، بامردم با مسائل سیاسی و حتی با مردگان برمبنای زورتنظیم میگردد. در مسایل اجتماعی وفرهنگی نبض رفتارها با نبض قدرتی که دارد منظم میشود ازجمله : رابطه با بالا دستی ها، با پایین دستی ها، با همطرازان، با طبیعت، با جانداران، با اندیشه ودین وعقل وعلم میزان زوری که دارد تعیین میکند. چنین فردی جهان را با این عینک نگاه میکند. اینگونه است که "زور وعدم زور"دو بیان، دوروش با جهانبینی واصول راهنمای خاص خود هستند. هر کدام زبان وگفتمان خاص خود را دارند. هرگاه به یک موضوع مشابه برخورد میکنند، یکی راه حل بر مبنای زور ودیگری عدم زوردرکا رمی آورد. بیان دو دنیا هستند حامیان آن هرکدام دنیارا بگونه ای غیر از دیگری بلکه ضد دیگری نگاه، تبیین وبه آن عمل میکنند.
در دنیای اندیشگی قرآن، اساس برنفی هرگونه زوردرهرشکلی است. براین پایه است که قرآن نفی زورمداری را اساس رابطه با همه موجوداتِ هستی از جمله انسان با انسان قرارمیدهد، بطوریکه مکانیسم خاص خود را که مکانیسم عدم زور است به انسان وجامعه ارائه میدهد، هرگاه با نگاه موازنه عدمی که نفی زوروزورگویی وبیان دوستی، صلح وتعاون در رابطه هااست به قرآن مراجعه شود از ابتدای تا انتهای این کتاب نقد زورپرستی وقدرت مداری درابعاد گونا گون است. قرآن مکانیسم عدم زور به انسان ارائه میدهد، در این سامانه حق معیار اندیشه وعمل است. حال چون برنامه عمل به حق وهدف رسیدن به حقوق است همه موارد و لوازمی که انسان در رابطه با انسان وبا طبیعت بکارمی برد از جمله روش وعمل اوباید ازجنس حق باشند.
برای مبارزه با هرناحقی درهرموقعیتی باید از جنس حق ودر فضای حقمداری عمل کرد. از جنس زور بودن که همان ناحق است مبارزه کردن حتی اگر قدرت مستقر به زیر کشیده شود حقوق جانشین قدرت نمیشود قدرت دیگری پدیدار میگردد. قدرت نوظهورحتی اگر داعیه ستم ستیزی داشته باشد نیز شکل جدیدی از زوراست ودرعمل ساختار زورمداری را بازسازی میکند. بدینسان رابطه سلطه زیرسلطه که ستمگری است ادامه پیدا میکند. در چنین رابطه ای همه درمعرض خطرآلوده شدن به بیماری زورمداری هستند، حتی معتقد ترین و مقید ترین آدمها وقتی مکانیسم قدرت ومکانیسم عدم زور را متوجه نباشند همیشه در تیررسِ قدرت طلبان قراردارند. چنانکه بسیاری آلت دست زورمداران در اشکال مختلف شده ومیشوند. هیچگاه زورمدارنمیگوید که من زور را علیه شما و به نفع خود میخواهم لحاظ کنم! بقول آقای طالقانی با آسمان ریسمان کردن، که من بی وقفه درخدمت شما خواهم بود، با قسمهای جلاله وارد میشود وهمینکه سوارشد همه حرفهای خود را از یاد می برد. قدرتمدارهمیشه از طریق مقبول ترین عناصر وبا شکل وشمایل آنها درجامعه ظاهرمیشود. اگر دین مقبول جامعه است، اگرملی گرایی عنصر ارزشی جامعه است باهمان وارد میشود. قدرت طلب بدون تأمل براساس توقعات قدرت رنگ عوض میکند. گرایش اکثریت جامعه هرچه باشد زورمدارهمانجا است، وتحت همان پوشش ارکان قدرت را تصرف میکند.
آیاقدرت وقدرتمداری مهارشدنی است؟
قدرت حاصل رابطه است، رابطه ای برقرارمیشود، به علل مختلف یکی مسلط ودیگری زیرسلطه قرارمیگیرد. دراین رابطه هردو تخریب میشوند از این رواست که قدرت از تخریب وویرانی بوجود می آید. قدرت ازخودهستی ندارد، با تخریب خود یا دیگری شکل میگیرد. حال اگر افراد به راه تخریب نروند. زوربی معنی و قدرت منحل میشود. عمل برمبنای موازنه عدمی، عمل به حقوق خود، آزاد شدن ازقدرت وبرقراری رابطه حق با حق است. برموازنه عدمی زیستن ، نیکی به همه، قسط وعدل، صلح و دوستی وعفو ،آزادی وآزادگی ودر استقلال زیستن را شامل می شود.
درموازنه عدمی اول باید درحق خود نیکی کرد، یعنی برخویش وحقوق خویش شاعرشد؛ برخویش ستم روا نداشت وکرامت از دست نداد و برای خود کرامت قائل شد. عمل به بیان قرآن را روش کرد که: هستی رابا کرامت خلق کرد."سوره های اسراءآیه70لقمان آیه10وشعراءآیه 7"هرگاه با این محورجهان وپدیده های آن دیده شوند هرعنصری وجهی ازوجوه حق است. در این صورت انسان خود را در آئینه خویش بگونه ای دیگرمی بیند. یعنی خودِ واقعیِ صاحب کرامت وحقوق خود را بازمی یابد، از این رو شایسته است با عینک حقوقمند دانستن هستی هرپدیده ای را مورد بررسی قرار داد. تا هم به مکانیسم موازنۀ عدمی که خود انگیختگی، یعنی استقلال وآزادی ورشد دائمی است، عارف شد وهم مکانیسم وسازوکارهای قدرت را شناخت. غیراز این باشد هرازگاهی با هر نام زیبایی وشعاررنگینی زورمداری خود را بازسازی میکند وانسان وجامعه دچار خسران تجاوزطلبی مکررمیشود.
در بسیاری از موارد حتی بنام نیکی کردن بدترین جفاها درحق مردم روا داشته میشود.همینطور که بنام اسلام شقی ترین رفتارها با مردم می شود
اسلام درنقدِچشم گوش بسته بودن آمد.
چشم وگوش بسته عمل کردن را مصداق پیروی از شیطان می داند.
قرآن میگوید انسانی که چشم وگوش بسته عمل کند هبوط وسقوط میکند .
چنین آدمی به سر نوشت آدم دچارمیشود.
جریان آدم وزوجش با شیطان، ورود وخروج از زورمداری است.
آدم درقرآن نماد کسی است که چون و چرا نمیکند، سؤال نمی پرسد.
نقدنمی کند.
تحقیق نمیکند.
چشم وگوش بسته حرف دیگری (شیطان) را می پذیرد.
تصمیم سازی ومالکیت تصمیم را فراموش می کند
کرامت از دست میدهد. وسوسه میشود. دنبال وسوسه خود راه می افتد. با عمل به وسوسه، دچار بدترین سرنوشتها میشود.
ازبهشت آزادی واستقلال، آرامش وامکانات بیرون می رود
از موقعیتی که داردهبوط میکند.
از جایگاه خویش سقوط میکند
همه چیز را ازکف میدهد.
زمانی متوجه می شود که کار از کارگذشته است
خود را نگاه میکند.
ازهرجهت عریان شده است
می بیند ناتوان است.
نیازهای خود را ازدیگران می طلبد
چرا؟
چون حقوق خود را فراموش کرده وبه تبع آن ازهمه امکانات ساقط شده است.
مالکیت تصمیم وانتخاب نوع تصمیم را کنارنهاده وپیرو بی چون چرای دیگری شده است.
آیا ملتهای زیرسلطه خصوصاً مسلمانان امروز به این سقوط هولناک مبتلا نشده اند؟
آیا درهبوط کده ای که خود برای خویش ساخته ایم باید ماند ودست وپا زد تا بیشترسقوط کرد؟
یا آدم گونه تصمیم گرفت. خود را پیدا وبه خود متکی شد وخویشتن را از درۀ عمیق ناتوانی نجات داد؟
واقعیت این است که راهی جز به خود آمدن وتوان خود را بازیافتن وحرکت به جلو نیست.
اگرزمین خورده ایم.تنها راه اززمین بلند شدن و خود را تکاندن ودوباره براه افتادن است.
برای زیستن درموازنه عدمی، شایسته است درپی خودانگیختگی دائمی بود وبا تلاش جایگاه انسانی خویش رابازیافت.
- درزمینه خود محوری وخود برتربینی به کتاب کیش شخصیت اثرابوالحسن بنی صدر رجوع شود
2- انسانی که برحقوق خویش واقف وبه آنها پایبند است اجازه نمیدهد دروغ بشنود.یا اورالایق دروغ شنیدن بپندارند .دروغ بن مایه زورمداری است.